قسمت چهارم داستان شاهزاده تنیس
اوهایوووووووووووو
امروز قسمت چهارم داستان شاهزاده تنیس رو براتون اوردم
امیدوارم خوشتون بیاد
خب دیگه برید ادامه^-^
- باشه
بعد از اینکه شمارۀ فوجی به اسم «فوجی سنپای» توی گوشی الما سیو شد، اون پسر که آشنای فوجی بود خودشو معرفی کرد:«سلام! من کونیمیتسو تزوکا، دوست فوجی هستم. من فهمیدم مشکل شما چیه. الان اگه بخواین میتونم کمکتون کنم خونه تون رو پیدا کنید.»
الما تشکر کرد. و شروع کرد به آنالیز کردن تزوکا:(( یه پسر نسبتاٌ قدبلند با موهای هایلایت و عینک باریک بیضی شکل که خیلی هم بهش میومد، چشمای روشن و جدی، یه لباس مشکی آستین بلند اسپرت و یه شلوار مشکی اسپرت!)) کفش هم که کتونی بود و چیز خاصی نداشت ولی الما تو دلش گفت:«واووووو!چه تیپی!»
الما تشکر کرد. اومدن برن که یه پسر دیگه اومد. این یکی قدش کوتاه تر بود و چشماش رنگ عسلی داشت. تارسید به اونا، سلام کرد و به الما خیره شد. فوجی پرسید:«انگار الما رو میشناسی!» ریوما با تعجب گفت:«تو همون دختره همکلاسی من نیستی؟ خیلی عجیبه که... .» الما حرفشو برید و گفت:«من همکلاسی تو بودم؟؟؟» فوجی گفت:«ریوما تو رو میشناسه پس یعنی... .»
الما پرسید:«ریوما؟؟؟» ریوما گفت:«من ریوما ایچیزن همکلاسیتم.» فوجی به ریوما گفت که ماجرا از چه قراره. ریوما آهی کشید و گفت:«پس اینطوریه!» الما یهو پرسید:«ریوما یه چیزی میخواستی بگی! چی عجیبه؟؟» ریوما باتعجب پرسید:«چی عجیبه؟» الما سری به نشونه تأسف تکون دادو گفت:« هیچی ولش کن اصلن!»
فوری شروع کرد به آنالیز کردن:((یه پسر با قد کوتاه، موهای سبز خیلی تیره، چشمای درشت عسلی و موهایی که روی صورتش ریخته بود صورتش رو جذاب تر می کرد. یه لباس آستین کوتاه سفید-قرمز و یه شلوارک توسی و یه کیف تنیس بزرگ و آبی که روش به انگلیسی نوشته شده بود:«سیگاکو» و یه کلاه سفید که روش یه حرف«R» نوشته شده بود. تزوکا پرسید:«داشتی تمرین می کردی؟» ریوما آهسته نوک کلاهشو کشید پایین و گفت:«بله.»
یهو یکی از پشت پرید ریوما رو بغل کرد و سفت فشار داد. بدبخت داشت له می شد.
- سلام چطوری بچه جون؟؟؟؟؟
ریوما در حال خفه شدن گفت:«سلام چرا اینجوری می کنی؟ له شدممم ... .» الما با تعجب به اون دوتا نگاه می کرد. یهو چشم پسر به الما افتاد:«اِه الما!تو اینجا چیکار می کنی؟» الما گفت:«اِممم... خب من ... .» فوجی رو به پسر گفت:«انگار خواهرت تصادف کرده و هیچی یادش نمی اد.» الما با تعجب پرسید:«خواهرش؟؟؟؟؟؟»
خوب دیگه تموم شد اگه بد بود بگین دیگه نذارم دیگه بای فعلن
عالیه